امام غایب

عمرو بن سعد از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده: روزى حضرت به حذیفة بن یمان فرمود: «اى حذیفه با مردم آنچه را نمى‏ دانند (نمى‏ فهمند) نگو که سرکشى کنند و کفر ورزند، همانا پاره‏اى از دانش ها سخت و گرانبار است که اگر کوه ها آن را بر دوش کشند از بردن آن ناتوان باشند، همانا علم ما اهل بیت در آتیه نزدیک مورد انکار و ابطال مردم قرار مى‏ گیرد و راویانش کشته خواهند شد و با کسى که آن را بخواند بد رفتارى خواهد شد از روى ظلم و رشک بردن نسبت به آنچه که خدا به عترت وصىّ یعنى وصىّ پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بدان وسیله برترى داده است...

 اى فرزند یمان سینه‏ هاى قریش به بیعت با علىّ و موالاتش گشاده نخواهد شد (راضى به آن نباشند) و دل آنها از آن خشنود نمى‏ شود و زبان آنها بدان جارى نمى‏ گردد مگر با کمال کراهت و کورکورانه و کوچک شمردن آن. 

اى فرزند یمان به زودى قریش با علىّ بیعت کنند ولى چندان نگذرد که بیعت خود را بشکنند و به مبارزه با او برخیزند و بر ستیزش اقدام نمایند و برچسب هاى بس  بزرگ بدو بزنند، پس از علىّ حسن به حکومت رسد و بیعتش بشکنند، پس حسین به حکومت رسد، و امّت جدّش او را خواهند کشت، پس لعنت و نفرین بر مردمى که پسر دختر پیامبرشان را بکشند، چنین امّتى را عزّت مباد، و بر طلایه دارش نفرین و لعنت باد و بر آن که براى آن فاسق برنامه‏ ریزى مى‏ کند و کارهایش را سازمان مى‏ دهد، سوگند به آنکه جان علىّ به دست اوست، این مردم پس از کشتن فرزندم حسین همه عمر را در بدبختى ضلالت و گمراهى و ستم و کجروى و جور و چنددستگى در دین، به سر خواهد برد، و پیوسته در صدد تغییر و تبدیل احکامى که خداوند در کتاب خود فرو فرستاده و به آشکار نمودن و اظهار بدعت ها و از بین بردن سنّت ها و برهم زدن دستورات دین و به کار گرفتن قیاس در موضوعات هم شکل و کنار زدن محکمات (دستورات صریح) قرآن خواهند بود تا به کلّى لباس دین اسلام از پیکر خویش برکنند و از این دین بیگانه گردند و به وادى کورى و گمراهى و سرگردانى و بدبختى نیافتن راه نجات گرفتار شوند. اى نسل‏ امیّه تو را چه مى‏ شود مرگ بر تو، که هرگز راه نیابى، و اى اولاد عبّاس تو را چه مى‏ شود، مرگ بر تو، که در بنی امیّه جز ظالم و ستمکار و در بنی عبّاس جز تجاوزکار و سرپیچ از فرمان حقّ و سرکشى از دستورات خداوند به چشم نمى‏ خورد، کشندگان فرزندان من، درندگان پرده [من و] حرمت من‏ هستند، پس این امّت پیوسته ستمگرند و همچون سگان در ستیز با یک دیگر؛ بر حرام دنیا به سر برند و در دریاهاى هلاکت و گودال هاى خون، عمر سپرى کنند تا آن زمان که غائب‏ شونده فرزندان من از دیدگان مردم پنهان شود و مردم به هم بگویند، آیا او گم شده، آیا کشته شده، یا خود وفات یافته است، که فتنه شدّت گیرد، و بلا نازل شود، و آتش جنگ قبیله‏ اى بر افروزد، و مردم در دینشان تندروى کنند و همصدا شوند که حجّت از میان رفته و امامت باطل شده است.

و حجّ‏ گزاران در آن سال از شیعه علىّ و دشمنانش همه به حجّ روند تا جستجو و کندوکاو از یادگار گذشتگان کنند، ولى نه از او نشانه‏ اى دیده شود و نه خبرى و نه بازمانده‏ اى شناخته شود، پس در چنین وضعى شیعه علىّ مورد ناسزاگوئی ها قرار گیرد، دشمنانش به او سخن هاى ناشایست مى‏ گویند و اشرار و نابکاران در گفتگو بر شیعیان چیره شوند تا جایى که امّت، سرگردان مى‏ماند و به وحشت بیفتد و این سخن که حجّت از میان رفته و امامت باطل گردیده است، فراوان شود (بر سر زبانها شایع شود)، به‏  خداى علىّ قسم که حجّت امّت همان هنگام ایستاده (1) و در راه آن (امّت) گام برمى‏دارد، به خانه‏ها و کاخ هایش داخل مى‏ شود، در شرق و غرب زمین در گردش است، گفته‏ ها را مى‏ شنود و بر جماعت سلام مى‏ کند؛ او مى‏ بیند امّا دیده نمى‏ شود تا زمان و وعده‏ اش فرا رسد و منادى از آسمان آواز دهد که «هلا امروز روز شادى فرزندان علىّ و شیعیان او است».


  غیبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 203

 




برچسب ها : منجی در اسلام