سیمای منافقین در قرآن (1)
تفسیر نمونه، ج1، ص: 92
سوره البقرة (2): آیات 8 تا 16
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ (8) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (9) فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (10) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (12)
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ (13) وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (14) اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (15) أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (16)
ترجمه :
8- در میان مردم کسانى هستند که مىگویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردهایم در حالى که ایمان ندارند.
9- مىخواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند (ولى) جز خودشان را فریب نمىدهند (اما) نمىفهمند.
10- در دلهاى آنها یک نوع بیمارى است، خداوند بر بیمارى آنها مىافزاید و عذاب دردناکى به خاطر دروغهایى که مىگویند در انتظار آنهاست.
11- و هنگامى که به آنها گفته شود، در زمین فساد نکنید مىگویند ما فقط اصلاح کنندهایم.
12- آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولى نمىفهمند.
13- و هنگامى که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید مىگویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید اینها همان سفیهانند ولى نمىدانند.
14- و هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات مىکنند مىگویند ما ایمان آوردهایم، (ولى) هنگامى که با شیاطین خود خلوت مىکنند مىگویند با شمائیم ما (آنها) را مسخره مىکنیم.
15- خداوند آنها را استهزاء مىکند، و آنها را در طغیانشان نگه مىدارد تا سرگردان شوند.
16- آنها کسانى هستند که هدایت را با گمراهى معاوضه کردهاند و (این) تجارت براى آنها سودى نداده، و هدایت نیافتهاند.
تفسیر: گروه سوم (منافقان)
آیات فوق شرح فشرده و بسیار پر مغزى پیرامون منافقان و ویژگیهاى روحى و اعمال آنها بیان مىکند.
توضیح اینکه: اسلام در یک مقطع خاص تاریخى خود با گروهى روبرو شد که نه اخلاص و شهامت براى ایمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صریح.
این گروه که قرآن از آنها به عنوان" منافقین" یاد مىکند و ما در فارسى از آنها تعبیر به" دورو" یا" دو چهره" مىکنیم در صفوف مسلمانان واقعى نفوذ کرده بودند، و خطر بزرگى براى اسلام و مسلمین محسوب مىشدند، و از آنجا که ظاهر اسلامى داشتند، غالبا شناخت آنها مشکل بود، ولى قرآن نشانههاى دقیق و زندهاى براى آنها بیان مىکند که خط باطنى آنها را مشخص مىسازد و الگویى در این زمینه بدست مسلمانان براى همه قرون و اعصار مىدهد.
نخست تفسیرى از خود نفاق دارد مىگوید:" بعضى از مردم هستند که مىگویند به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم در حالى که ایمان ندارند" (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ)
آنها این عمل را یک نوع زرنگى و به اصطلاح تاکتیک جالب، حساب مىکنند:" آنها با این عمل مىخواهند خدا و مؤمنان را بفریبند" (یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا).
" در حالى که تنها خودشان را فریب مىدهند اما نمىفهمند" (وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).
آنها با انحراف از راه صحیح و صراط مستقیم، عمرى را در بیراهه مىگذرانند تمام نیروها و امکانات خود را بر باد مىدهند و جز ناکامى و شکست و بدنامى و عذاب الهى بهرهاى نمىگیرند. سپس قرآن در آیه بعد به این واقعیت اشاره مىکند که نفاق در واقع یک نوع بیمارى است، انسان سالم یک چهره بیشتر ندارد، هماهنگى کامل در میان روح و جسم او حکمفرما است، چرا که ظاهر و باطن و روح و جسم همه مکمل یکدیگرند اگر مؤمن است، تمام وجود او فریاد ایمان مىکشد و اگر منحرف شود باز هم ظاهر و باطن او نشان دهنده انحراف است، این دوگانگى جسم و روح درد تازه و بیمارى اضافى است، این یک نوع تضاد و ناهماهنگى و از هم گسستگى است که حاکم بر وجود انسان مىشود.
مىگوید:" در دلهاى آنها بیمارى خاصى است" (فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ)
اما از آنجا که در نظام آفرینش، هر کس در مسیرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسیر، رو به جلو مىرود، و یا به تعبیر دیگر تراکم اعمال و افکار انسان در یک مسیر آن را پررنگتر و راسختر مىسازد، قرآن اضافه مىکند:" خداوند هم بر بیمارى آنها مىافزاید" (فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً)
و از آنجا که سرمایه اصلى منافقان، دروغ است و تا بتوانند، تناقضها را که در زندگیشان دیده مىشود با آن توجیه کنند، در پایان آیه مىفرماید:" براى آنها عذاب الیمى است بخاطر دروغهایى که مىگفتند" (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ)
ادعای منافقین: اصلاح طلبی
سپس به ویژگیهاى آنها اشاره مىکند که نخستین آنها داعیه اصلاحطلبى است در حالى که مفسد واقعى همانها هستند:" هنگامى که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید مىگویند ما فقط اصلاح کنندهایم"! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ)
ما برنامهاى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشته و نداریم
قرآن در آیه بعد مىگوید:" بدانید اینها همان مفسدانند و برنامهاى جز فساد ندارند ولى خودشان هم نمىفهمند"! (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ)
بلکه اصرار و پافشارى آنها در راه نفاق و خو گرفتن با این برنامههاى زشت و ننگین سبب شده که تدریجا گمان کنند این برنامهها مفید و سازنده و اصلاح- طلبانه است، و همانگونه که سابقا نیز اشاره کردیم گناه اگر از حد بگذرد، حس تشخیص را از انسان مىگیرد، بلکه تشخیص او را واژگونه مىکند، و ناپاکى و آلودگى به صورت طبیعت ثانوى او در مىآید.
ادعای دیگر از منافقین : عقلای قوم
نشانه دیگر اینکه: آنها خود را عاقل و هوشیار و مؤمنان را سفیه و ساده لوح و خوشباور مىپندارند، آن چنان که قرآن مىگوید:" هنگامى که به آنها گفته مىشود ایمان بیاورید آن گونه که تودههاى مردم ایمان آوردهاند، مىگویند آیا ما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم"؟! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ)
و به این ترتیب افراد پاکدل و حق طلب و حقیقت جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر ص و محتواى تعلیمات او، سر تعظیم فرود آوردهاند به سفاهت متهم مىکند و شیطنت و دورویى و نفاق را دلیل بر هوش و عقل و درایت مىشمرد، آرى در منطق آنها عقل، جایش را با سفاهت عوض کرده است.
لذا قرآن در پاسخ آنها مىگوید:" بدانید سفیهان واقعى اینها هستند اما نمىدانند" (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ)
آیا این سفاهت نیست که انسان خط زندگى خود را مشخص نکند و در میان هر گروهى به رنگ آن گروه در آید و به جاى تمرکز و وحدت شخصیت، دوگانگى و چندگانگى را پذیرا گردد، استعداد و نیروى خود را در طریق شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد، و در عین حال خود را عاقل بشمرد؟! سومین نشانه آنها آنست که هر روز به رنگى در مىآیند و در میان هر جمعیتى با آنها همصدا مىشوند، آن چنان که قرآن مىگوید:" هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات کنند مىگویند ایمان آوردیم" (وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا)
ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم، از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم و با شما هیچ فرقى نداریم!" اما هنگامى که با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاه مىروند مىگویند ما با شمائیم"! (وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ)
" و اگر مىبینید ما در برابر مؤمنان اظهار ایمان مىکنیم ما مسخرهشان مىکنیم"! (إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ)
ما بر افکار و اعمالشان در دل مىخندیم، مىخواهیم کلاه بر سرشان بگذاریم، دوست ما و محرم اسرار ما و همه چیز ما شمائید! سپس قرآن با یک لحن کوبنده و قاطع مىگوید:" خدا آنها را مسخره مىکند" (اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ)
" و خدا آنها را در طغیانشان نگه مىدارد تا به کلى سرگردان شوند" (وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ)
آخرین آیه مورد بحث سرنوشت نهایى آنها را که سرنوشتى است بسیار غمانگیز و شوم و تاریک چنین بیان مىکند:
" آنها کسانى هستند که در تجارتخانه این جهان، هدایت را با گمراهى معاوضه کردهاند" (أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى)
و به همین دلیل" تجارت آنها سودى نداشته" بلکه سرمایه را نیز از کف دادهاند (فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ)
" و هرگز روى هدایت را ندیدهاند" (وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ)
نکتهها:
1- پیدایش نفاق و ریشههاى آن
هنگامى که انقلابى در محیطى روى مىدهد- مخصوصا انقلابى همچون انقلاب اسلام که بر پایههاى حق و عدالت قرار داشت- مسلما منافع گروهى غارتگر و ظالم و خودکامه به خطر مىافتد، آنها نخست با تمسخر و استهزاء و سپس با استفاده از نیروى مسلح، فشار اقتصادى، تبلیغات مستمر اجتماعى، سعى مىکنند انقلاب را در هم بشکنند.
اما هنگامى که نشانههاى پیروزى انقلاب بر همه قدرتهاى محیط آشکار شود گروهى از مخالفان تاکتیک و روش عملى خود را تغییر داده، ظاهرا تسلیم مىشوند اما در واقع یک گروه زیر زمینى مخالف را تشکیل مىدهند.
اینها که به خاطر داشتن دو چهره مختلف، منافق نامیده مىشوند (منافق از ماده" نفق" بر وزن" شفق" به معنى کانالها و نقبهایى است که زیر زمین مىزنند تا براى استتار یا فرار از آن استفاده کنند) خطرناکترین دشمنان انقلابند، زیرا موضع آنها کاملا مشخص نیست، تا مردم انقلابى آنها را بشناسند و از خود طرد کنند، بلکه در لابلاى صفوف مردم پاک و راستین، و حتى گاهى در پستهاى حساس نفوذ مىکنند.
انقلاب اسلام نیز در برابر چنین گروهى قرار گرفت، یعنى تا زمانى که پیامبر اسلام ص از مکه به مدینه هجرت نکرده بود، مسلمانان حکومتى تشکیل نداده بودند.
اما پس از ورود پیامبر ص به مدینه، نخستین پایه حکومت اسلامى گذارده شد، و پس از پیروزى در جنگ" بدر"، این مساله آشکارتر گشت، یعنى رسما حکومت و دولتى کوچک اما قابل رشد تشکیل گردید.
اینجا بود که منافع بسیارى از سردمداران مدینه مخصوصا یهود که در آن زمان مورد احترام عربها بودند به خطر افتاد، احترام یهود در آن زمان بیشتر به خاطر این بود که اهل کتاب و مردمى نسبة با سواد، و از نظر وضع اقتصادى پیشرفته بودند، و همانها بودند که پیش از ظهور پیامبر ص بشارت چنین ظهورى را مىدادند.
افراد دیگرى هم در مدینه بودند که داعیه ریاست و رهبرى مردم داشتند، ولى با هجرت رسول خدا حسابها به هم خورد، سران ظالم و خودکامه و اطرافیان غارتگر آنها دیدند تودههاى مردم به سرعت به پیامبر ص ایمان مىآورند، حتى خویشاوندان خودشان، آنها بعد از مدتى مقاومت دیدند چارهاى نیست جز اینکه ظاهرا مسلمان شوند، زیرا نواختن کوس مخالفت و قرار گرفتن در جبهه مقابل، علاوه بر مشکلات جنگ و صدمههاى اقتصادى، خطر نابودى آنها را در بر داشت به ویژه اینکه عرب تمام قدرتش قبیله او بود و قبیلههاى آنها غالبا از آنان جدا شده بودند.
روى این اصل راه سومى انتخاب کردند، و آن اینکه ظاهرا مسلمان شوند و در خفیه نقشه در هم شکستن اسلام را طرحریزى کنند.
کوتاه سخن اینکه بروز" نفاق" در یک اجتماع معمولا معلول یکى از دو چیز است: نخست پیروزى و قدرت آئین انقلابى موجود و تسلط آن بر اجتماع.
و دیگر ضعف روحیه و فقدان شخصیت و شهامت کافى براى رویارویى با حوادث سخت.
2- لزوم شناخت منافقین
در هر جامعه بدون شک نفاق و منافق، مخصوص عصر پیامبر ص نبوده است و در هر جامعهاى این برنامه و گروه وجود دارند، منتها باید بر اساس معیارهاى حساب شدهاى که قرآن براى آنها بدست مىدهد شناسایى شوند، تا نتوانند زیان و یا خطرى ایجاد کنند، در آیات گذشته و همچنین سوره منافقین و روایات اسلامى نشانههاى مختلفى براى آنها ذکر شده است از جمله:
1- هیاهوى بسیار و ادعاهاى بزرگ، و خلاصه گفتار زیاد و عمل کم و ناهماهنگ.
2- در هر محیطى رنگ آن محیط را گرفتن و با هر جمعیتى مطابق مذاق آنان حرف زدن، با مؤمنان" آمنا" گفتن و با مخالفان" إِنَّا مَعَکُمْ"!
3- حساب خود را از مردم جدا کردن، و تشکیل انجمنهاى سرى، و مرموز دادن با نقشههاى حساب شده.
4- خدعه و نیرنگ و فریب و دروغ و تملق و چاپلوسى، پیمان شکنى و خیانت.
5- خود برتربینى، و مردم را ناآگاه، سفیه و ابله قلمداد کردن و خود را عاقل و هوشیار دانستن.
خلاصه دوگانگى شخصیت و تضاد برون و درون که صفت بارز منافقان است پدیدههاى گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد که به خوبى مىتوان آن را شناخت.
چه تعبیر زیبایى دارد قرآن در آیاتى که خواندیم مىگوید: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ:" آنها دلهاى بیمار دارند" چه بیمارى از دوگانگى ظاهر و باطن بدتر؟ و چه بیمارى از خود برتربینى و یا نداشتن شهامت براى رویارویى با حوادث دردناکتر؟
ولى همان گونه که بیمارى قلبى را هر چند پنهان است نمىتوان به کلى مخفى کرد بلکه نشانههاى آن در چهره انسان و تمام اعضاى بدن آشکار مىشود، بیمارى نفاق نیز همین گونه است که با تظاهرات مختلف قابل شناخت مىباشد.
3- وسعت معنى نفاق
گرچه نفاق به مفهوم خاصش، صفت افراد بىایمانى است که ظاهرا در صف مسلمانانند، اما باطنا دل در گرو کفر دارند، ولى نفاق معنى وسیعى دارد که هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مىشود هر چند در افراد مؤمن باشد که ما از آن به عنوان" رگههاى نفاق" نام مىبریم.
مثلا در حدیثى مىخوانیم:
ثلاث من کن فیه کان منافقا و ان صام و صلى و زعم انه مسلم، من اذا ائتمن خان، و اذا حدث کذب، و اذا وعد اخلف:
" سه صفت است در هر کس باشد منافق است هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند: کسى که در امانت خیانت مىکند، و کسى که به هنگام سخن گفتن دروغ مىگوید، و کسى که وعده مىدهد و خلف وعده مىکند"
مسلما این گونه افراد منافق به معنى خاص نیستند، ولى رگههایى از نفاق در وجود آنها هست، مخصوصا درباره ریاکاران از امام صادق ع مىخوانیم
که فرمود:
الریاء شجرة لا تثمر الا الشرک الخفى، و اصلها النفاق!:
" ریا و ظاهر سازى، درخت (شوم و تلخى) است که میوهاى جز شرک خفى ندارد و اصل و ریشه آن نفاق است"
در اینجا توجه شما را به سخنى از امیر مؤمنان على ع درباره منافقان جلب مىکنیم:
" اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزکارى سفارش مىکنم، و از منافقان بر حذر مىدارم، زیرا آنها گمراه و گمراه کنندهاند، خطاکار و به خطا اندازند، به رنگهاى گوناگون در مىآیند، به قیافه و زبانهاى متعدد خودنمایى مىکنند از هر وسیلهاى براى فریفتن و در هم شکستن شما استفاده مىکنند، و در هر کمینگاهى به کمین شما مىنشینند، بد باطن و خوشظاهرند، و در نهان براى فریب مردم گام بر مىدارند، از بیراههها حرکت مىکنند، و گفتارشان به ظاهر شفا بخش، اما کردارشان دردى است درمانناپذیر، به رفاه و آسایش مردم حسد مىورزند و (اگر به کسى) بلائى وارد شود خوشحالند، امیدواران را مایوس مىکنند، و در هر راهى کشتهاى دارند، در هر دلى راهى و در هر مصیبتى اشک ساختگى مىریزند، مدح و تمجید را به یکدیگر قرض مىدهند و انتظار پاداش و جزا مىکشند، اگر چیزى بخواهند اصرار مىورزند، و اگر ملامت کنند پردهدرى مىنمایند"
4- کارشکنیهاى منافقان
نه تنها براى اسلام که براى هر آئین انقلابى و پیشرو، منافقان خطرناکترین گروهند، آنها در لابلاى صفوف مسلمانان نفوذ مىکنند و از هر فرصتى براى
کارشکنى استفاده مىنمایند.
گاهى مؤمنان راستین را که با اخلاص تمام، سرمایه مختصرى را در راه خدا انفاق مىکردند مورد استهزاء قرار مىدادند، چنان که قرآن مىگوید:
الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ:" آنها که مؤمنان با اخلاص را به خاطر انفاقهاى (کوچک اما بىریا) مسخره مىکنند، خداوند آنها را استهزا مىکند و عذاب دردناکى در انتظارشان است (توبه- 79)
و گاهى در انجمنهاى سرى خود تصمیم مىگرفتند، کمکهاى مالى خود را از یاران رسول خدا ص به کلى قطع کنند، تا از اطراف او پراکنده شوند، چنان که در سوره منافقان آمده است هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُونَ:" آنها مىگویند کمکهاى مالى خود را از کسانى که نزد پیامبرند قطع کنید تا از پیرامون او پراکنده شوند، بدانید خزائن آسمان و زمین از آن خدا است، ولى منافقان نمىدانند" (سوره منافقون آیه 7)
گاهى تصمیم مىگرفتند که پس از بازگشت از جنگ به مدینه، دست به دست هم بدهند و با استفاده از یک فرصت مناسب، مؤمنان را از مدینه بیرون کنند و مىگفتند: لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ:" اگر به مدینه باز گردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد"! (منافقون- 8)
و زمانى هم به بهانههاى مختلف از قبیل جمعآورى محصولهاى کشاورزى از شرکت در برنامههاى جهاد، خود دارى کرده و در شدیدترین لحظات، پیامبر ص را تنها مىگذاشتند، و در عین حال وحشت داشتند که پرده از رازشان برداشته شود و رسوا گردند.
به خاطر همین موضعگیریهاى بسیار خصمانه، در آیات زیادى از قرآن، آماج شدیدترین حملات قرار گرفتند، و یک سوره در قرآن به نام سوره" منافقون" پیرامون وضع آنها نازل شده است.
در سورههاى توبه، حشر و بعضى دیگر از سورههاى قرآن نیز مورد نکوهش فراوان قرار گرفتهاند، از جمله سیزده آیه از آیات همین سوره بقره از صفات آنها و عواقب شومشان سخن مىگوید.
5- فریب دادن و جدان.
مشکل بزرگى که مسلمانان در ارتباط با منافقان داشتند این است که از یک سو مامور بودند هر کس اظهار اسلام مىکند با آغوش باز از او استقبال کنند، و از تفتیش عقائد در مورد اشخاص خود دارى نمایند، از سوى دیگر باید مراقب توطئههاى منافقان باشند، منافقانى که با قیافه حق بجانب و بنام یک فرد مسلمان، گفتارشان مورد قبول افراد واقع مىشد، در حالى که در باطن، سد راه اسلام و از دشمنان قسم خورده بودند.
این گروه با پیش گرفتن این راه فکر مىکردند مىتوانند خداوند و مؤمنان را براى همیشه فریب دهند، در حالى که بدون توجه خود را فریب مىدادند.
تعبیر به یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا (با توجه به معنى مخادعه که به معنى نیرنگ و خدعه از دو طرف است) مفهوم دقیقى را ترسیم مىکند و آن اینکه آنها از یک سو بر اثر کوردلى، اعتقاد داشتند که پیامبر اسلام ص یک خدعهگر است که براى حکومت بر مردم، دین و نبوت را مطرح ساخته، و افراد سادهلوح نیز اطراف او جمع شدهاند، لذا باید در مقابل او به خدعه برخاست!، بنا بر این از یک سو کار این منافقین، خدعه و نیرنگ بود و از سویى دیگر درباره پیامبر بزرگ خدا نیز چنین اعتقاد غلطى داشتند.
اما جمله بعد (وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ) هر دو پندار آنها را در هم مىکوبد، از یک سو اثبات مىکند که تنها خدعه و نیرنگ از جانب خود آنها است و از سوى دیگر مىگوید این خدعه و نیرنگ نیز به خودشان باز مىگردد و نمىفهمند، چرا که سرمایههاى اصیلى را که خداوند براى نیل به سعادت در وجودشان آفریده، در مسیر خدعه و فریب و نیرنگ بر باد مىدهند و دست خالى از هر خیر و نیکى، با کولهبارى از گناه، از دنیا مىروند.
البته هیچکس خدا را نمىتواند فریب بدهد، چرا که او با خبر از آشکار و نهان است، بنا بر این تعبیر به" یُخادِعُونَ اللَّهَ" یا از این نظر است که خدعه و نیرنگ با پیامبر و مؤمنان، همچون خدعه و نیرنگ با خدا است، (در موارد دیگرى از قرآن نیز دیده مىشود که خداوند براى تعظیم پیامبر و مؤمنان خود را در صف آنها قرار مىدهد)
و یا اینکه بر اثر عدم شناخت صفات خدا با افکار کوتاه و ناقص خود به راستى فکر مىکردند ممکن است چیزى از خدا پنهان بماند و نظیر آن نیز در بعضى دیگر از آیات قرآن دیده مىشود.
به هر حال، آیه فوق، اشاره روشنى به مساله فریب و جدان دارد و اینکه بسیار مىشود که انسان منحرف و آلوده، براى رهایى از سرزنش و مجازات و جدان در برابر اعمال زشت و انحرافى دست به فریب و جدان خویش میزند، و کم کم براى خود این باور را به وجود مىآورد که این عمل من نه تنها زشت و انحرافى نیست بلکه اصلاح است و مبارزه با فساد (إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ) تا با فریب و جدان، آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.
مىگویند یکى از سران آمریکا در پاسخ اینکه چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هیروشیما، و ناکازاکى) را بمباران اتمى کنند و حدود 200 هزار نفر کودک و پیر و جوان را نابود یا ناقص سازند؟ گفته بود:
ما به خاطر صلح این دستور را دادهایم! که اگر این کار را نمىکردیم جنگ طولانىتر مىشد و مىبایست بیش از این مىکشتیم!! آرى منافقان عصر ما نیز براى فریب مردم یا فریب و جدان خود از این گفتهها و از آن کارها، بسیار دارند، در حالى که در برابر ادامه جنگ یا بمباران اتمى شهرهاى بىدفاع، راه سوم روشنى نیز وجود داشت و آن اینکه دست از تجاوزگرى بردارند و ملتها را با سرمایههاى کشورشان آزاد بگذارند.
بنا بر این نفاق در حقیقت وسیلهاى است براى فریب و جدان، و چه دردناک است که انسان، این واعظ درونى، این پلیس همیشه بیدار و این نماینده الهى را در درون خود، خفه کند، و یا آن چنان پرده بر روى آن بیفکند که صدایش به گوش نرسد.
6- تجارت پر زیان
در قرآن مجید کرارا فعالیتهاى انسان در این دنیا به یک نوع تجارت تشبیه شده است، و در حقیقت همه ما در این جهان تاجرانى هستیم که با سرمایههاى فراوان خدا داد، سرمایه عقل، فطرت، عواطف، نیروهاى مختلف جسمانى، مواهب عالم طبیعت، و بالاخره رهبرى انبیاء، گام در این تجارتخانه بزرگ میگذاریم، گروهى سود مىبرند و پیروز مىشوند و سعادتمند، گروهى نه تنها سودى نمىبرند بلکه اصل سرمایه را نیز از دست داده، و به تمام معنى ورشکست مىشوند نمونه کامل گروه اول، مجاهدان راه خدا هستند، چنان که قرآن درباره آنها مىگوید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ:" اى افراد با ایمان! آیا شما را راهنمایى به تجارتى بکنم که از عذاب دردناک رهائیتان مىبخشد (و به سعادت جاویدان رهنمونتان مىشود) ایمان به خدا و رسول او بیاورید و در راه او با مال و جان جهاد کنید" (صف- 9 و 10).
و نمونه واضح گروه دوم منافقانند که قرآن در آیات فوق، پس از ذکر کارهاى مخرب آنها که در لباس اصلاح و عقل، انجام مىگیرد مىگوید:" آنها کسانى هستند که هدایت را با گمراهى مبادله کردند و این تجارت نه براى آنها سودى داشت و نه مایه هدایت شد" این گروه در موقعیتى قرار داشتند که مىتوانستند بهترین راه را انتخاب کنند، آنها در کنار چشمه زلال وحى قرار داشتند، در محیطى مملو از صفا و صداقت و ایمان.
اما آنها به جاى اینکه از این موقعیت خاص که در طول قرون اعصار تنها نصیب گروه اندکى شده است بالاترین بهره را ببرند، هدایت را دادند و گمراهى را خریدند، هدایتى که در درون فطرتشان بود، هدایتى که در محیط وحى موج مىزد، همه این امکانات را از دست دادند به گمان اینکه با این کار مىتوانند، مسلمین را در هم بکوبند و رؤیاهاى شومى را که در مغز خود مىپروراندند تحقق بخشند.
این معاوضه و انتخاب غلط دو زیان بزرگ همراه داشت:
نخست اینکه سرمایههاى مادى و معنوى خویش را از دست دادند بى آنکه در مقابل آن سودى ببرند.
و دیگر اینکه حتى به نتیجه شوم مورد نظر خود نیز نرسیدند زیرا اسلام با سرعت پیشرفت کرد و به زودى صفحه جهان را فرا گرفت و این منافقان نیز رسوا شدند.
منبع : تفسیر نمونه
برچسب ها : سیمای منافقان در قرآن