سیمای منافقین در قرآن (1)

تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 92 

سوره البقرة (2): آیات 8 تا 16

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ (8) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (9) فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (10) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (12)

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ (13) وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (14) اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (15) أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (16)

ترجمه :

8- در میان مردم کسانى هستند که مى‏گویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‏ایم در حالى که ایمان ندارند.

9-  مى‏خواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند (ولى) جز خودشان را فریب نمى‏دهند (اما) نمى‏فهمند.

10- در دلهاى آنها یک نوع بیمارى است، خداوند بر بیمارى آنها مى‏افزاید و عذاب دردناکى به خاطر دروغهایى که مى‏گویند در انتظار آنهاست.

11- و هنگامى که به آنها گفته شود، در زمین فساد نکنید مى‏گویند ما فقط اصلاح کننده‏ایم.

12-  آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولى نمى‏فهمند.

13-  و هنگامى که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید مى‏گویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید اینها همان سفیهانند ولى نمى‏دانند.

14- و هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات مى‏کنند مى‏گویند ما ایمان آورده‏ایم، (ولى) هنگامى که با شیاطین خود خلوت مى‏کنند مى‏گویند با شمائیم ما (آنها) را مسخره مى‏کنیم.

15-  خداوند آنها را استهزاء مى‏کند، و آنها را در طغیانشان نگه مى‏دارد تا سرگردان شوند.

16- آنها کسانى هستند که هدایت را با گمراهى معاوضه کرده‏اند و (این) تجارت براى آنها سودى نداده، و هدایت نیافته‏اند.

تفسیر: گروه سوم (منافقان)

آیات فوق شرح فشرده و بسیار پر مغزى پیرامون منافقان و ویژگیهاى روحى و اعمال آنها بیان مى‏کند.

توضیح اینکه: اسلام در یک مقطع خاص تاریخى خود با گروهى روبرو شد که نه اخلاص و شهامت براى ایمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صریح.

این گروه که قرآن از آنها به عنوان" منافقین" یاد مى‏کند و ما در فارسى از آنها تعبیر به" دورو" یا" دو چهره" مى‏کنیم در صفوف مسلمانان واقعى نفوذ کرده بودند، و خطر بزرگى براى اسلام و مسلمین محسوب مى‏شدند، و از آنجا که ظاهر اسلامى داشتند، غالبا شناخت آنها مشکل بود، ولى قرآن نشانه‏هاى دقیق و زنده‏اى براى آنها بیان مى‏کند که خط باطنى آنها را مشخص مى‏سازد و الگویى در این زمینه بدست مسلمانان براى همه قرون و اعصار مى‏دهد.

نخست تفسیرى از خود نفاق دارد مى‏گوید:" بعضى از مردم هستند که مى‏گویند به خدا و روز قیامت ایمان آورده‏ایم در حالى که ایمان ندارند" (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ)

آنها این عمل را یک نوع زرنگى و به اصطلاح تاکتیک جالب، حساب مى‏کنند:" آنها با این عمل مى‏خواهند خدا و مؤمنان را بفریبند" (یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا).

" در حالى که تنها خودشان را فریب مى‏دهند اما نمى‏فهمند" (وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).

آنها با انحراف از راه صحیح و صراط مستقیم، عمرى را در بیراهه مى‏گذرانند تمام نیروها و امکانات خود را بر باد مى‏دهند و جز ناکامى و شکست و بدنامى و عذاب الهى بهره‏اى نمى‏گیرند.               سپس قرآن در آیه بعد به این واقعیت اشاره مى‏کند که نفاق در واقع یک نوع بیمارى است، انسان سالم یک چهره بیشتر ندارد، هماهنگى کامل در میان روح و جسم او حکمفرما است، چرا که ظاهر و باطن و روح و جسم همه مکمل یکدیگرند اگر مؤمن است، تمام وجود او فریاد ایمان مى‏کشد و اگر منحرف شود باز هم ظاهر و باطن او نشان دهنده انحراف است، این دوگانگى جسم و روح درد تازه و بیمارى اضافى است، این یک نوع تضاد و ناهماهنگى و از هم گسستگى است که حاکم بر وجود انسان مى‏شود.

مى‏گوید:" در دلهاى آنها بیمارى خاصى است" (فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ)

اما از آنجا که در نظام آفرینش، هر کس در مسیرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسیر، رو به جلو مى‏رود، و یا به تعبیر دیگر تراکم اعمال و افکار انسان در یک مسیر آن را پررنگتر و راسختر مى‏سازد، قرآن اضافه مى‏کند:" خداوند هم بر بیمارى آنها مى‏افزاید" (فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً)

و از آنجا که سرمایه اصلى منافقان، دروغ است و تا بتوانند، تناقضها را که در زندگیشان دیده مى‏شود با آن توجیه کنند، در پایان آیه مى‏فرماید:" براى آنها عذاب الیمى است بخاطر دروغ‏هایى که مى‏گفتند" (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ)

ادعای منافقین: اصلاح طلبی

سپس به ویژگیهاى آنها اشاره مى‏کند که نخستین آنها داعیه اصلاح‏طلبى است در حالى که مفسد واقعى همانها هستند:" هنگامى که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید مى‏گویند ما فقط اصلاح کننده‏ایم"! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ)

ما برنامه‏اى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشته و نداریم

 قرآن در آیه بعد مى‏گوید:" بدانید اینها همان مفسدانند و برنامه‏اى جز فساد ندارند ولى خودشان هم نمى‏فهمند"! (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ)

بلکه اصرار و پافشارى آنها در راه نفاق و خو گرفتن با این برنامه‏هاى زشت و ننگین سبب شده که تدریجا گمان کنند این برنامه‏ها مفید و سازنده و اصلاح- طلبانه است، و همانگونه که سابقا نیز اشاره کردیم گناه اگر از حد بگذرد، حس تشخیص را از انسان مى‏گیرد، بلکه تشخیص او را واژگونه مى‏کند، و ناپاکى و آلودگى به صورت طبیعت ثانوى او در مى‏آید.

ادعای دیگر از منافقین : عقلای قوم 

نشانه دیگر اینکه: آنها خود را عاقل و هوشیار و مؤمنان را سفیه و ساده لوح و خوش‏باور مى‏پندارند، آن چنان که قرآن مى‏گوید:" هنگامى که به آنها گفته مى‏شود ایمان بیاورید آن گونه که توده‏هاى مردم ایمان آورده‏اند، مى‏گویند آیا ما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم"؟! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ)

و به این ترتیب افراد پاکدل و حق طلب و حقیقت جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر ص و محتواى تعلیمات او، سر تعظیم فرود آورده‏اند به سفاهت متهم مى‏کند و شیطنت و دورویى و نفاق را دلیل بر هوش و عقل و درایت مى‏شمرد، آرى در منطق آنها عقل، جایش را با سفاهت عوض کرده است.

لذا قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید:" بدانید سفیهان واقعى اینها هستند اما نمى‏دانند" (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ)

آیا این سفاهت نیست که انسان خط زندگى خود را مشخص نکند و در میان هر گروهى به رنگ آن گروه در آید و به جاى تمرکز و وحدت شخصیت، دوگانگى و چندگانگى را پذیرا گردد، استعداد و نیروى خود را در طریق شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد، و در عین حال خود را عاقل بشمرد؟! سومین نشانه آنها آنست که هر روز به رنگى در مى‏آیند و در میان هر جمعیتى با آنها همصدا مى‏شوند، آن چنان که قرآن مى‏گوید:" هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات کنند مى‏گویند ایمان آوردیم" (وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا)

ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم، از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم و با شما هیچ فرقى نداریم!" اما هنگامى که با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاه مى‏روند مى‏گویند ما با شمائیم"! (وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ)

" و اگر مى‏بینید ما در برابر مؤمنان اظهار ایمان مى‏کنیم ما مسخره‏شان مى‏کنیم"! (إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ)

ما بر افکار و اعمالشان در دل مى‏خندیم، مى‏خواهیم کلاه بر سرشان بگذاریم، دوست ما و محرم اسرار ما و همه چیز ما شمائید! سپس قرآن با یک لحن کوبنده و قاطع مى‏گوید:" خدا آنها را مسخره مى‏کند" (اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ)

" و خدا آنها را در طغیانشان نگه مى‏دارد تا به کلى سرگردان شوند" (وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ)

آخرین آیه مورد بحث سرنوشت نهایى آنها را که سرنوشتى است بسیار غم‏انگیز و شوم و تاریک چنین بیان مى‏کند:

" آنها کسانى هستند که در تجارتخانه این جهان، هدایت را با گمراهى معاوضه کرده‏اند" (أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏)

و به همین دلیل" تجارت آنها سودى نداشته" بلکه سرمایه را نیز از کف داده‏اند (فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ)

" و هرگز روى هدایت را ندیده‏اند" (وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ)

نکته‏ها:

1- پیدایش نفاق و ریشه‏هاى آن

هنگامى که انقلابى در محیطى روى مى‏دهد- مخصوصا انقلابى همچون انقلاب اسلام که بر پایه‏هاى حق و عدالت قرار داشت- مسلما منافع گروهى غارتگر و ظالم و خودکامه به خطر مى‏افتد، آنها نخست با تمسخر و استهزاء و سپس با استفاده از نیروى مسلح، فشار اقتصادى، تبلیغات مستمر اجتماعى، سعى مى‏کنند انقلاب را در هم بشکنند.

اما هنگامى که نشانه‏هاى پیروزى انقلاب بر همه قدرتهاى محیط آشکار شود گروهى از مخالفان تاکتیک و روش عملى خود را تغییر داده، ظاهرا تسلیم مى‏شوند اما در واقع یک گروه زیر زمینى مخالف را تشکیل مى‏دهند.

اینها که به خاطر داشتن دو چهره مختلف، منافق نامیده مى‏شوند (منافق از ماده" نفق" بر وزن" شفق" به معنى کانالها و نقب‏هایى است که زیر زمین مى‏زنند تا براى استتار یا فرار از آن استفاده کنند) خطرناکترین دشمنان انقلابند، زیرا موضع آنها کاملا مشخص نیست، تا مردم انقلابى آنها را بشناسند و از خود طرد کنند، بلکه در لابلاى صفوف مردم پاک و راستین، و حتى گاهى در پستهاى حساس نفوذ مى‏کنند.                      

 انقلاب اسلام نیز در برابر چنین گروهى قرار گرفت، یعنى تا زمانى که پیامبر اسلام ص از مکه به مدینه هجرت نکرده بود، مسلمانان حکومتى تشکیل نداده بودند.

اما پس از ورود پیامبر ص به مدینه، نخستین پایه حکومت اسلامى گذارده شد، و پس از پیروزى در جنگ" بدر"، این مساله آشکارتر گشت، یعنى رسما حکومت و دولتى کوچک اما قابل رشد تشکیل گردید.

اینجا بود که منافع بسیارى از سردمداران مدینه مخصوصا یهود که در آن زمان مورد احترام عربها بودند به خطر افتاد، احترام یهود در آن زمان بیشتر به خاطر این بود که اهل کتاب و مردمى نسبة با سواد، و از نظر وضع اقتصادى پیشرفته بودند، و همانها بودند که پیش از ظهور پیامبر ص بشارت چنین ظهورى را مى‏دادند.

افراد دیگرى هم در مدینه بودند که داعیه ریاست و رهبرى مردم داشتند، ولى با هجرت رسول خدا حسابها به هم خورد، سران ظالم و خودکامه و اطرافیان غارتگر آنها دیدند توده‏هاى مردم به سرعت به پیامبر ص ایمان مى‏آورند، حتى خویشاوندان خودشان، آنها بعد از مدتى مقاومت دیدند چاره‏اى نیست جز اینکه ظاهرا مسلمان شوند، زیرا نواختن کوس مخالفت و قرار گرفتن در جبهه مقابل، علاوه بر مشکلات جنگ و صدمه‏هاى اقتصادى، خطر نابودى آنها را در بر داشت به ویژه اینکه عرب تمام قدرتش قبیله او بود و قبیله‏هاى آنها غالبا از آنان جدا شده بودند.

روى این اصل راه سومى انتخاب کردند، و آن اینکه ظاهرا مسلمان شوند و در خفیه نقشه در هم شکستن اسلام را طرح‏ریزى کنند.

کوتاه سخن اینکه بروز" نفاق" در یک اجتماع معمولا معلول یکى از دو چیز است: نخست پیروزى و قدرت آئین انقلابى موجود و تسلط آن بر اجتماع.                       

 و دیگر ضعف روحیه و فقدان شخصیت و شهامت کافى براى رویارویى با حوادث سخت.

2-  لزوم شناخت منافقین

در هر جامعه بدون شک نفاق و منافق، مخصوص عصر پیامبر ص نبوده است و در هر جامعه‏اى این برنامه و گروه وجود دارند، منتها باید بر اساس معیارهاى حساب شده‏اى که قرآن براى آنها بدست مى‏دهد شناسایى شوند، تا نتوانند زیان و یا خطرى ایجاد کنند، در آیات گذشته و همچنین سوره منافقین و روایات اسلامى نشانه‏هاى مختلفى براى آنها ذکر شده است از جمله:

1- هیاهوى بسیار و ادعاهاى بزرگ، و خلاصه گفتار زیاد و عمل کم و ناهماهنگ.

2-  در هر محیطى رنگ آن محیط را گرفتن و با هر جمعیتى مطابق مذاق آنان حرف زدن، با مؤمنان" آمنا" گفتن و با مخالفان" إِنَّا مَعَکُمْ"!

 3- حساب خود را از مردم جدا کردن، و تشکیل انجمنهاى سرى، و مرموز دادن با نقشه‏هاى حساب شده.

4-  خدعه و نیرنگ و فریب و دروغ و تملق و چاپلوسى، پیمان شکنى و خیانت.

5-  خود برتربینى، و مردم را ناآگاه، سفیه و ابله قلمداد کردن و خود را عاقل و هوشیار دانستن.

 

خلاصه دوگانگى شخصیت و تضاد برون و درون که صفت بارز منافقان است پدیده‏هاى گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد که به خوبى مى‏توان آن را شناخت.

چه تعبیر زیبایى دارد قرآن در آیاتى که خواندیم مى‏گوید: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ:" آنها دلهاى بیمار دارند" چه بیمارى از دوگانگى ظاهر و باطن بدتر؟ و چه بیمارى از خود برتربینى و یا نداشتن شهامت براى رویارویى با حوادث دردناکتر؟                       

 ولى همان گونه که بیمارى قلبى را هر چند پنهان است نمى‏توان به کلى مخفى کرد بلکه نشانه‏هاى آن در چهره انسان و تمام اعضاى بدن آشکار مى‏شود، بیمارى نفاق نیز همین گونه است که با تظاهرات مختلف قابل شناخت مى‏باشد.

3-  وسعت معنى نفاق

گرچه نفاق به مفهوم خاصش، صفت افراد بى‏ایمانى است که ظاهرا در صف مسلمانانند، اما باطنا دل در گرو کفر دارند، ولى نفاق معنى وسیعى دارد که هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مى‏شود هر چند در افراد مؤمن باشد که ما از آن به عنوان" رگه‏هاى نفاق" نام مى‏بریم.

مثلا در حدیثى مى‏خوانیم:

ثلاث من کن فیه کان منافقا و ان صام و صلى و زعم انه مسلم، من اذا ائتمن خان، و اذا حدث کذب، و اذا وعد اخلف:

" سه صفت است در هر کس باشد منافق است هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند: کسى که در امانت خیانت مى‏کند، و کسى که به هنگام سخن گفتن دروغ مى‏گوید، و کسى که وعده مى‏دهد و خلف وعده مى‏کند"

مسلما این گونه افراد منافق به معنى خاص نیستند، ولى رگه‏هایى از نفاق در وجود آنها هست، مخصوصا درباره ریاکاران از امام صادق ع مى‏خوانیم

که فرمود:

الریاء شجرة لا تثمر الا الشرک الخفى، و اصلها النفاق!:

" ریا و ظاهر سازى، درخت (شوم و تلخى) است که میوه‏اى جز شرک خفى ندارد و اصل و ریشه آن نفاق است"

در اینجا توجه شما را به سخنى از امیر مؤمنان على ع درباره منافقان جلب مى‏کنیم:

" اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزکارى سفارش مى‏کنم، و از منافقان بر حذر مى‏دارم، زیرا آنها گمراه و گمراه کننده‏اند، خطاکار و به خطا اندازند، به رنگهاى گوناگون در مى‏آیند، به قیافه و زبانهاى متعدد خودنمایى مى‏کنند از هر وسیله‏اى براى فریفتن و در هم شکستن شما استفاده مى‏کنند، و در هر کمینگاهى به کمین شما مى‏نشینند، بد باطن و خوش‏ظاهرند، و در نهان براى فریب مردم گام بر مى‏دارند، از بیراهه‏ها حرکت مى‏کنند، و گفتارشان به ظاهر شفا بخش، اما کردارشان دردى است درمان‏ناپذیر، به رفاه و آسایش مردم حسد مى‏ورزند و (اگر به کسى) بلائى وارد شود خوشحالند، امیدواران را مایوس مى‏کنند، و در هر راهى کشته‏اى دارند، در هر دلى راهى و در هر مصیبتى اشک ساختگى مى‏ریزند، مدح و تمجید را به یکدیگر قرض مى‏دهند و انتظار پاداش و جزا مى‏کشند، اگر چیزى بخواهند اصرار مى‏ورزند، و اگر ملامت کنند پرده‏درى مى‏نمایند"

4- کارشکنیهاى منافقان

نه تنها براى اسلام که براى هر آئین انقلابى و پیشرو، منافقان خطرناکترین گروهند، آنها در لابلاى صفوف مسلمانان نفوذ مى‏کنند و از هر فرصتى براى

کارشکنى استفاده مى‏نمایند.

گاهى مؤمنان راستین را که با اخلاص تمام، سرمایه مختصرى را در راه خدا انفاق مى‏کردند مورد استهزاء قرار مى‏دادند، چنان که قرآن مى‏گوید:

الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ:" آنها که مؤمنان با اخلاص را به خاطر انفاقهاى (کوچک اما بى‏ریا) مسخره مى‏کنند، خداوند آنها را استهزا مى‏کند و عذاب دردناکى در انتظارشان است (توبه- 79)

و گاهى در انجمنهاى سرى خود تصمیم مى‏گرفتند، کمکهاى مالى خود را از یاران رسول خدا ص به کلى قطع کنند، تا از اطراف او پراکنده شوند، چنان که در سوره منافقان آمده است هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى‏ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُونَ:" آنها مى‏گویند کمکهاى مالى خود را از کسانى که نزد پیامبرند قطع کنید تا از پیرامون او پراکنده شوند، بدانید خزائن آسمان و زمین از آن خدا است، ولى منافقان نمى‏دانند" (سوره منافقون آیه 7)

گاهى تصمیم مى‏گرفتند که پس از بازگشت از جنگ به مدینه، دست به دست هم بدهند و با استفاده از یک فرصت مناسب، مؤمنان را از مدینه بیرون کنند و مى‏گفتند: لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ:" اگر به مدینه باز گردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد"! (منافقون- 8)

و زمانى هم به بهانه‏هاى مختلف از قبیل جمع‏آورى محصولهاى کشاورزى از شرکت در برنامه‏هاى جهاد، خود دارى کرده و در شدیدترین لحظات، پیامبر ص را تنها مى‏گذاشتند، و در عین حال وحشت داشتند که پرده از رازشان برداشته شود و رسوا گردند.

به خاطر همین موضع‏گیریهاى بسیار خصمانه، در آیات زیادى از قرآن، آماج شدیدترین حملات قرار گرفتند، و یک سوره در قرآن به نام سوره" منافقون" پیرامون وضع آنها نازل شده است.

در سوره‏هاى توبه، حشر و بعضى دیگر از سوره‏هاى قرآن نیز مورد نکوهش فراوان قرار گرفته‏اند، از جمله سیزده آیه از آیات همین سوره بقره از صفات آنها و عواقب شومشان سخن مى‏گوید.

5- فریب دادن و جدان.

مشکل بزرگى که مسلمانان در ارتباط با منافقان داشتند این است که از یک سو مامور بودند هر کس اظهار اسلام مى‏کند با آغوش باز از او استقبال کنند، و از تفتیش عقائد در مورد اشخاص خود دارى نمایند، از سوى دیگر باید مراقب توطئه‏هاى منافقان باشند، منافقانى که با قیافه حق بجانب و بنام یک فرد مسلمان، گفتارشان مورد قبول افراد واقع مى‏شد، در حالى که در باطن، سد راه اسلام و از دشمنان قسم خورده بودند.

این گروه با پیش گرفتن این راه فکر مى‏کردند مى‏توانند خداوند و مؤمنان را براى همیشه فریب دهند، در حالى که بدون توجه خود را فریب مى‏دادند.

تعبیر به یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا (با توجه به معنى مخادعه که به معنى نیرنگ و خدعه از دو طرف است) مفهوم دقیقى را ترسیم مى‏کند و آن اینکه آنها از یک سو بر اثر کوردلى، اعتقاد داشتند که پیامبر اسلام ص یک خدعه‏گر است که براى حکومت بر مردم، دین و نبوت را مطرح ساخته، و افراد ساده‏لوح نیز اطراف او جمع شده‏اند، لذا باید در مقابل او به خدعه برخاست!، بنا بر این از یک سو کار این منافقین، خدعه و نیرنگ بود و از سویى دیگر درباره پیامبر بزرگ خدا نیز چنین اعتقاد غلطى داشتند.

اما جمله بعد (وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ) هر دو پندار آنها را در هم مى‏کوبد، از یک سو اثبات مى‏کند که تنها خدعه و نیرنگ از جانب خود آنها است و از سوى دیگر مى‏گوید این خدعه و نیرنگ نیز به خودشان باز مى‏گردد و نمى‏فهمند، چرا که سرمایه‏هاى اصیلى را که خداوند براى نیل به سعادت در وجودشان آفریده، در مسیر خدعه و فریب و نیرنگ بر باد مى‏دهند و دست خالى از هر خیر و نیکى، با کوله‏بارى از گناه، از دنیا مى‏روند.

البته هیچکس خدا را نمى‏تواند فریب بدهد، چرا که او با خبر از آشکار و نهان است، بنا بر این تعبیر به" یُخادِعُونَ اللَّهَ" یا از این نظر است که خدعه و نیرنگ با پیامبر و مؤمنان، همچون خدعه و نیرنگ با خدا است، (در موارد دیگرى از قرآن نیز دیده مى‏شود که خداوند براى تعظیم پیامبر و مؤمنان خود را در صف آنها قرار مى‏دهد)

و یا اینکه بر اثر عدم شناخت صفات خدا با افکار کوتاه و ناقص خود به راستى فکر مى‏کردند ممکن است چیزى از خدا پنهان بماند و نظیر آن نیز در بعضى دیگر از آیات قرآن دیده مى‏شود.

به هر حال، آیه فوق، اشاره روشنى به مساله فریب و جدان دارد و اینکه بسیار مى‏شود که انسان منحرف و آلوده، براى رهایى از سرزنش و مجازات و جدان در برابر اعمال زشت و انحرافى دست به فریب و جدان خویش میزند، و کم کم براى خود این باور را به وجود مى‏آورد که این عمل من نه تنها زشت و انحرافى نیست بلکه اصلاح است و مبارزه با فساد (إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ) تا با فریب و جدان، آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.

مى‏گویند یکى از سران آمریکا در پاسخ اینکه چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هیروشیما، و ناکازاکى) را بمباران اتمى کنند و حدود 200 هزار نفر کودک و پیر و جوان را نابود یا ناقص سازند؟ گفته بود:

ما به خاطر صلح این دستور را داده‏ایم! که اگر این کار را نمى‏کردیم جنگ طولانى‏تر مى‏شد و مى‏بایست بیش از این مى‏کشتیم!! آرى منافقان عصر ما نیز براى فریب مردم یا فریب و جدان خود از این گفته‏ها و از آن کارها، بسیار دارند، در حالى که در برابر ادامه جنگ یا بمباران اتمى شهرهاى بى‏دفاع، راه سوم روشنى نیز وجود داشت و آن اینکه دست از تجاوزگرى بردارند و ملتها را با سرمایه‏هاى کشورشان آزاد بگذارند.

بنا بر این نفاق در حقیقت وسیله‏اى است براى فریب و جدان، و چه دردناک است که انسان، این واعظ درونى، این پلیس همیشه بیدار و این نماینده الهى را در درون خود، خفه کند، و یا آن چنان پرده بر روى آن بیفکند که صدایش به گوش نرسد.

6-  تجارت پر زیان

در قرآن مجید کرارا فعالیتهاى انسان در این دنیا به یک نوع تجارت تشبیه شده است، و در حقیقت همه ما در این جهان تاجرانى هستیم که با سرمایه‏هاى فراوان خدا داد، سرمایه عقل، فطرت، عواطف، نیروهاى مختلف جسمانى، مواهب عالم طبیعت، و بالاخره رهبرى انبیاء، گام در این تجارتخانه بزرگ میگذاریم، گروهى سود مى‏برند و پیروز مى‏شوند و سعادتمند، گروهى نه تنها سودى نمى‏برند بلکه اصل سرمایه را نیز از دست داده، و به تمام معنى ورشکست مى‏شوند نمونه کامل گروه اول، مجاهدان راه خدا هستند، چنان که قرآن درباره آنها مى‏گوید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ:" اى افراد با ایمان! آیا شما را راهنمایى به تجارتى بکنم که از عذاب دردناک رهائیتان مى‏بخشد (و به سعادت جاویدان رهنمونتان مى‏شود) ایمان به خدا و رسول او بیاورید و در راه او با مال و جان جهاد کنید" (صف- 9 و 10).

 و نمونه واضح گروه دوم منافقانند که قرآن در آیات فوق، پس از ذکر کارهاى مخرب آنها که در لباس اصلاح و عقل، انجام مى‏گیرد مى‏گوید:" آنها کسانى هستند که هدایت را با گمراهى مبادله کردند و این تجارت نه براى آنها سودى داشت و نه مایه هدایت شد" این گروه در موقعیتى قرار داشتند که مى‏توانستند بهترین راه را انتخاب کنند، آنها در کنار چشمه زلال وحى قرار داشتند، در محیطى مملو از صفا و صداقت و ایمان.

اما آنها به جاى اینکه از این موقعیت خاص که در طول قرون اعصار تنها نصیب گروه اندکى شده است بالاترین بهره را ببرند، هدایت را دادند و گمراهى را خریدند، هدایتى که در درون فطرتشان بود، هدایتى که در محیط وحى موج مى‏زد، همه این امکانات را از دست دادند به گمان اینکه با این کار مى‏توانند، مسلمین را در هم بکوبند و رؤیاهاى شومى را که در مغز خود مى‏پروراندند تحقق بخشند.

این معاوضه و انتخاب غلط دو زیان بزرگ همراه داشت:

نخست اینکه سرمایه‏هاى مادى و معنوى خویش را از دست دادند بى آنکه در مقابل آن سودى ببرند.

 

و دیگر اینکه حتى به نتیجه شوم مورد نظر خود نیز نرسیدند زیرا اسلام با سرعت پیشرفت کرد و به زودى صفحه جهان را فرا گرفت و این منافقان نیز رسوا شدند.

منبع : تفسیر نمونه




برچسب ها : سیمای منافقان در قرآن