سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

     چکیده:

بشر موجودی دو بعدی است مرکب است از جسم و روح، از آنجا که انسان در حیات مادی به سر می برد به عالم روح ونیاز های آن دسترسی ندارد از این رو هرچه سعی می کند تا نیازهای روح را برآورد به بیراهه ومی رود و بر حیرتش افزوده می شود اینجاست که خدای حکیم و متعال برای راهنمایی بشر رسولانی را می فرستد تا او را از این ورطه و حیرانی نجات بخشد.

 اما در طول تاریخ در می یابیم که رسولان و انبیای الهی در رساندن عبادالله به سر منزل مقصود به موفقیت های چندانی دست نیافته اند.

 با بررسی دلائل آنها حداقل دو عامل را موثر در این عدم موفقیت می توان برشمرد

 1. خودخواهی بشر

2. وجود صاحبان قدرت (یا حاکمان ظالم).

هرچند انبیا می توانستند مانع خود خواهی را بردارند و جامعه را از آسیب آن حفظ کنند اما از مانع دوم نمی توانستند به راحتی عبور کنند و همین امر باعث می شد تا انبیا در حرکت رو به رشد خود دچار خلل و اشکالات فراوانی شوند و همین امر لزوم آمدن یک منجی را ضروری می سازد منجی یعنی حاکم مقتدر الهی در تمام هستی.

 

moayedi313@yahoo.com

 







 اخبار امام پنجم ابو جعفر محمد بن على باقر (ع) از وقوع غیبت قائم

 ام هانى گوید امام پنجم ابو جعفر محمد بن على را ملاقات کردم و این آیه را از او پرسیدم (در سوره تکویر آیه-) فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ‏ فرمود مقصود امامى است که در زمان خود مخفى مى‏شود و تا مدت شش سال منقطع است و سپس چون شهاب ثاقب در تاریکى شب پدیدار شود اگر آن را درک کردى دو چشمت روشن شود

2 .. عبد اللَّه بن عطا گوید بامام پنجم گفتم براستى شیعیان تو در عراق بسیارند بخدا قسم در میان اهل بیت تو مانند تو نیست چرا خروج نمیکنى؟ فرمود اى ابو عبد اللَّه بن عطا بتحقیق دو گوشت از یاوه پر شده است بخدا من صاحب الامر شما نیستم عرضکردم صاحب ما کیست؟ فرمود بنگرید آن کسى که ولادتش از مردم پنهانى است او صاحب الامر شما است.

 

3 .. ابى بصیر از امام پنجم در تفسیر قول خداى عز و جل (در سوره ملک آیه) بگو اگر آب شما بزمین فرو کشد کیست که آب گوارا براى شما آورد فرمود این آیه در باره امام غائب نازل شده است میفرماید اگر امام شما غائب شود از شما و ندانید که او در کجا است کیست که امام ظاهرى براى شما بیاورد تا اخبار آسمان و زمین و حلال و خدا و حرام او را براى شما بیان کند سپس فرمود بخدا تأویل این آیه نیامده است و بناچار باید بیاید

 

 


4 .. ابى حمزه از امام پنجم علیه السّلام روایت کرده که فرمود براستى خداى تبارک و تعالى محمد صلى اللَّه علیه و اله و سلم را به همه جن و انس فرستاد و بعد از او دوازده تن وصى معین کرد که بعضى از آنان گذشته‏اند و برخى از ایشان بجا مانده و بر هر یک از اوصیاء بعد از محمد روشى از یکى از اوصیاء بعد از عیسى که دوازده بودند جارى شده است و امیر المؤمنین روش مسیح را داشت.

 

5 .. زیاد بن منذر از امام پنجم روایت کرده است که بمن فرمود اى ابا الجارود چون فلک و روزگار بچرخد و مردم گویند قائم مرده است یا نابود شده و در کدام وادى رفته است و جوینده حق گوید کجا قائمى وجود دارد استخوانهایش هم پوسیده این وقت باو امیدوار باشید و چون دعوت او را شنیدید نزد او بروید اگر چه روى برف بزانو طى مسافت کنید

6 .. ابو بصیر گوید امام پنجم فرمود در صاحب این امر چهار سنت است از چهار پیغمبر (ع) یک روش از موسى یک روش از عیسى یک روش از یوسف و یک روش از محمد (ص) اما از موسى ترسناک است و انتظار میکشد و اما از یوسف زندانست و اما از عیسى (ع) گویند که او مرده است و نمرده است و اما از محمد (ص) شمشیر است

7 .. احمد بن زیاد همدانى بسند خود همین روایت را نقل کرده است‏

 

 

8 .. محمد بن مسلم ثقفى طحان گوید حضور ابى جعفر امام پنجم رسیدم و قصد داشتم در باره قائم آل محمد از او پرسش کنم بدون سؤال بمن فرمود اى محمد بن مسلم براستى در قائم از خاندان محمد (ع) روش از پنج پیغمبر است یونس بن متى، یوسف بن یعقوب و موسى و عیسى و محمد صلوات اللَّه علیهم روش از یونس بن متى اینست که بعد از غیبت خود بر میگردد در حالى که جوانست و سن بسیارى دارد و اما روش از یوسف بن یعقوب اینست که از خاص و عام غائب است و از برادرانش پنهانست و امر او بر پدرش یعقوب پوشیده است با آنکه مسافت میان او و پدرش و خاندانش و شیعیانش کم است و امام روش موسى علیه السّلام خوف مداوم، طول غیبت و خفاء ولادت و رنج و تعب شیعیان بعد از وى بر اثر آزار و خوارى که از دشمنان بینند تا آنگاه که خداى عز و جل اجازه ظهور او را دهد و او را یارى کند و بر دشمنش تأیید نماید و اما روش عیسى اختلافى است که در باره او رخ دهد تا آنکه طائفه‏اى گویند اصلا متولد نشده و دسته‏اى گویند مرده است و دیگران گویند کشته شده یا بدار رفته و اما روش جدش مصطفى (ع) اینست که شمشیر بکشد و دشمنان خداى تعالى و اعداء رسولش را و جباران و سرکشان را بکشد و با شمشیر و ترس در دل دشمنان یارى شود و هیچ پرچمى از او عقب ننشیند و از نشانه‏هاى خروج او خروج سفیانى است از شام و خروج یمانى است از یمن و یک صیحه آسمانى در ماه رمضان و جارچى که از آسمان بنام او و نام پدرش جار کشد

 

 

 

9 .. ابى حمزه ثمالى گوید شنیدم امام پنجم میفرمود براستى نزدیکترین مردم بخداى عز و جل و داناترشان باو و شناساترین آنان نسبت بمردم محمد است و ائمه صلوات اللَّه علیهم هر جا وارد شدند شما وارد شوید و از هر که جدا شدند شما هم جدا شوید مقصود بدان حسین است و فرزندانش زیرا که حق در آنها است و چه خوب اوصیائى هستند و از آنها است ائمه (ع) هر کجا آنها را دیدید پیروى کنید از آنها و اگر روزى شد که کسى از آنها را ندیدید از خداى عز و جل یارى طلبید و نظر کنید بهمان روشى که داشتید و از آن پیروى کنید دوست بدارید کسانى را که بودید آنها را دوست میداشتید و دشمن دارید کسانى را که آنها را دشمن مى‏داشتید چه زود باشد که فرج براى شما بادید آید.

 

10 .. محمد بن مسلم گوید امام پنجم فرمود هیچ کس رسول خدا (ص) را پیش از على بن ابى طالب و خدیجه بدعوت نبوت اجابت نکرد و هر آینه سه سال تمام شد که رسول خدا (ص) پنهان و ترسان زیست کرد انتظار میکشید و از قوم خود و مردم دیگر میترسید.

11. امام ششم از پدرش نقل کرد که فرمود چون قائم ظهور کند فرماید فرار کردم چون از شما ترسیدم خدا بمن حکمى بخشید و مرا از مرسلان قرار داد

 12 .. ابى بصیر گوید از امام پنجم شنیدم که میفرمود در صاحب این امر سنتى است از موسى و سنتى است از عیسى و سنتى است از یوسف و سنتى است از محمد (ص) اما سنت موسى اینست که ترسناک است و انتظار میبرد و اما از عیسى در باره او گفته شود آنچه در باره عیسى گفته شده و اما از یوسف زندان است و اما از محمد (ص) قیام بشمشیر است و اجراء سیره و روش او و بیان کردن آثار او سپس شمشیر خود را بر شانه گذارد و بدست راست گیرد و پى درهم از دشمنان خدا بکشد تا خداى عز و جل را راضى کند عرضکردم چگونه میداند که خداى عز و جل راضى شده فرمود رحمت در دل او القاء میکند. 

 

 



   ( 1) این آیه- سوره شعراء است که حضرت موسى در برابر فرعون گفت در موقعى که باو عتاب کرد که ما از کودکى تو را در خانه خود پرورش دادیم و مدتى از عمر خود را میان ما گذراندى و آن کار را کردى و کفران نعمت نمودى و مقصود حضرت همان تمثل براى غیبت است از نظر ترس نه دعواى رسالت که مضمون آیه است نسبت بحضرت موسى بن عمران علیه السّلام.

 منبع: کمال الدین




برچسب ها : منجی در اسلام



 

 باب 22 اتّصال وصیّت از آدم علیه السّلام و خالى نبودن زمین از حجّت تا قیامت‏

 

1- مقاتل بن سلیمان از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: رسول- خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده است: من سیّد النبیّین هستم و وصىّ من سیّد الوصیّین است و اوصیاى او سیّد اوصیایند. آدم علیه السّلام از خداى تعالى درخواست کرد که وصىّ صالحى براى او قرار دهد، خداى تعالى به او وحى فرمود که من انبیا را به نبوّت گرامى داشتم، سپس خلق خود را اختیار کردم و بهترین آنها را اوصیا قرار دادم. آدم علیه السّلام گوید: اى پروردگار من! پس وصىّ مرا بهترین اوصیا قرار بده، خداى تعالى وحى فرمود که اى آدم به «شیث» وصیّت کن و او همان هبة اللَّه بن- آدم است و آدم به شیث وصیّت کرد و شیث به پسرش «شبّان» وصیّت نمود که او

فرزند نزله حوراست‏ که خداوند او را از بهشت فرو فرستاد و او را تزویج شیث نمود و شبّان به فرزندش «مجلث» وصیّت کرد و او به «محوق» و او به «غثمیشا» و او به «اخنوخ» که همان ادریس پیامبر باشد وصیّت نمود و ادریس به «ناخور» و ناخور آن را به نوح علیه السّلام تسلیم نمود و نوح به «سام» وصیّت نمود و سام به «عثام» و او به «برعیثاثا» و او به «یافث» و او به «برّه» و او به «جفیسه» و او به «عمران» و عمران آن را به «ابراهیم» خلیل علیه السّلام تسلیم نمود و ابراهیم به فرزندش «اسماعیل» وصیّت کرد و او به «اسحاق» و او به «یعقوب» و او به «یوسف» و او به «بثریا» و او به «شعیب» و او به «موسى» بن عمران و او به «یوشع» بن نون و او به داود و او به «سلیمان» و او به «آصف» بن برخیا و او به «زکریا» و زکریا آن را به «عیسى» بن مریم تسلیم نمود و عیسى به «شمعون» بن حمون الصفا وصیّت کرد و او به «یحیى» بن زکریّا و او به «منذر» و او به «سلیمه» و او به «برده»، سپس‏

 

 

رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: و برده آن را به من تسلیم نمود و من آن را به تو اى علىّ، تسلیم خواهم کرد و تو آن را به وصىّ خود خواهى داد و وصىّ تو آن را به اوصیاى تو که از فرزندانت هستند خواهد سپرد یکى بعد از دیگرى تا آنکه برسد به بهترین خلق زمین پس از تو، و محقّقا امّت به تو کافر مى‏شوند و اختلاف شدیدى در باره تو خواهند داشت کسى که بر تو ثابت باشد مانند همنشین من است و کسى که از تو کناره گیرد در آتش خواهد بود و آتش جایگاه کافران است.

 

 



کمال الدین و تمام النعمة ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 401




برچسب ها : منجی در اسلام



جاه و مقام خیالى (کاذب)

قرآن‏

1- وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً، قالُوا: أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا؟ وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ‏ ...[1] پیامبر ایشان (بنى اسرائیل) به آنان گفت: خدا طالوت را پادشاه شما قرار داد؛ گفتند: چگونه وى مى‏تواند به پادشاهى برسد، در صورتى که ما براى پادشاهى از او شایسته ‏تریم، او که مال فراوانى ندارد؟ ...

 

 2- فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ‏؟ ...[2] چرا او دستبرنجنهاى زرّین ندارد؟ ...

 

3- وَ قالُوا: لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ‏؟[3] گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگى (ثروتمندى) از این دو شهر (مکّه و طائف) نازل نگشت؟** توانگران متکاثر براى خود جاه و مقامى بزرگ و شخصیّتى ممتاز تصوّر مى‏کنند، چه مى‏نگرند که مالک مالهاى فراوانى شده‏اند، که توده مردم چیزى از آنها ندارند (در صورتى که- به تصریح قرآن کریم- این گونه اموال بسیار متعلّق به توده‏هاى مردم و براى اداره شدن زندگى آنان است؛ و به گفته «حدیث»، مایه سامانیابى معیشت توده‏هاست).

بنا بر این، آنچه توانگران امّتهاى گذشته به پیامبران و مصلحان و انقلابیّون مى‏گفتند، سخن توانگران این روزگار نیز هست، پس متکاثران در حقیقت تمایلات جالوتى دارند، اگر چه روزگار در محیطى، یا افروخته شدن آتش انقلاب در جایى، آنان را وادارد تا در صف طالوتیان (مجاهدان عدالتخواه) قرار گیرند؛ پس، از این نکته غافل مباشید!

حدیث‏

النّبیّ «ص»: یا ابن مسعود! یتفاضلون بأحسابهم و أموالهم ...[4]

پیامبر «ص»: اى ابن مسعود: آنان به تبار و دارایى خویش به یک دیگر برترى نشان مى‏دهند ...

 

النّبیّ «ص»: و طلبوا المدح بالمال ...[5]

پیامبر «ص»: ... با بخشش مال خواستار ستایش (و تملّق گویى در برابر خود) باشند ...

الإمام علی «ع»: الغنى یسوّد غیر السیّد. المال یقوّی غیر الأیّد.[6]

امام على «ع»: ثروت، انسان حقیر را بزرگ مى‏کند. مال به آدم بى‏ قدرت (و ناتوان) قدرت مى‏ بخشد (و به هر کس که بدان دست یافت شخصیّت کاذب مى‏دهد).

الإمام علی «ع»: أیّها النّاس! ... من کثر ماله رأس.[7]

امام على «ع»: اى مردم! ... هر کس مالش زیاد شود، (شایسته یا ناشایسته) به سرورى رسد.

الإمام علی «ع»: الدّولة تردّ خطأ صاحبها صوابا، و صواب ضدّه خطأ.[8]

امام على «ع»: دولتمندى، خطاى صاحب دولت را به صواب، و صواب‏

 

مخالف او را به خطا مبدّل مى‏کند.

 

* یعنى دارایى و ثروت، سبب مى‏گردد تا نظر نادرست و کار اشتباه شخص دارا و ثروتمند، درست و بدون اشتباه به شمار آید، و نظر درست و کار صحیح کسانى که مخالف اویند و در برابر او قرار دارند، نادرست و اشتباه محسوب شود. و این همه از همان شخصیّت کاذب و موقعیّت دروغین و ناروایى است که ثروت براى کسانى پدید مى‏آورد، و آن کسان نیز- بیشتر- در دام این پندار مى‏افتند. در احادیث این هشدار بسیار آمده است. حدیث بعد نیز به همین موضوع نظر دارد.

الإمام الرّضا «ع»: عن أبیه، عن جدّه جعفر الصّادق «ع»: إذا أقبلت الدّنیا على إنسان أعطته محاسن غیره ...[9]

امام رضا «ع»: از پدر خویش، از جدّ خویش، امام جعفر صادق «ع»: چون دنیا به انسانى رو کند، نیکوییهاى دیگران را به او مى‏ بخشد (و کسى را که داراى نیکویى و مزیّتى نیست، نیکو و با مزیّت جلوه مى‏ دهد) ...

 


الحیات ترجمه احمد آرام

[1]   ( 2)« سوره بقره»( 2): 247.

[2]   ( 1)« سوره زخرف»( 43): 53.

[3]   ( 2)« سوره زخرف»( 43): 31.

[4]   ( 3)« مکارم الاخلاق»/ 529.

[5] ( 1)« بحار» 52/ 264. از کتاب« جامع الأخبار».

[6] ( 2)« غرر الحکم»/ 31.

[7] ( 3)« کافى» 8/ 21.

[8] ( 4)« غرر الحکم»/ 42.

[9] ( 1)« عیون أخبار الرّضا- ع-» 2/ 130؛ نیز- فصلهاى مناسب دیگر.




برچسب ها : اخلاق و زندگی



 

 به خود نازیدن و فریب خوردن‏

قرآن‏

1- وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ* الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ‏ ...[1] خداوند به خود نازندگان و خویشتن ستایان را دوست نمى‏دارد* کسانى که بخل مى‏ورزند و مردمان را به بخل‏ورزیدن فرمان مى‏دهند ...

2- یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ‏*[2] گمان مى‏کند که مال او، او را همیشه ماندگار خواهد ساخت* 3- أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ* یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالًا لُبَداً*[3] آیا چنین مى‏پندارد که هرگز کسى بر او توان نخواهد یافت* (با افتخار) مى‏گوید، من مال فراوانى از دست دادم (و در راه مبارزه با ارزشها و دعوتگران راستین هزینه کردم)*

 

4- أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ؟؟*[4] آیا چنین مى‏پندارد که کسى او را ندیده است؟** شیخ ابو جعفر طوسى مى‏گوید: «معنى‏ أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ؟ آن است که: آیا این انسان چنین مى‏پندارد که هیچ کس بر کیفر دادن او- در صورت نافرمانى کردن خداى متعال و ارتکاب گناهان- قادر نیست؟ و این بد پندارى است»[5] شیخ ابو على طبرسى مى‏گوید:

«این استفهامى انکارى است، یعنى هرگز نباید کسى چنین گمان کند. نیز گفته‏اند که معنى آیه این است: «آیا این فریب خورده مال چنان مى‏پندارد که کسى نمى‏تواند مال او را بگیرد؟» و به قولى: «آیا گمان مى‏کند که هیچ کس از او نخواهد پرسید که این مال را از کجا به دست آورده و آن را چگونه مصرف کرده است؟ ...»[6]. بنا بر این، مسلمان باید خود را براى پاسخ گفتن به پرسش «از کجا آورده‏اى» آماده کرده باشد.

حدیث‏

النّبیّ «ص»: طوبى لمن أکتسب من المؤمنین مالا من غیر معصیة ... و عاد به على أهل المسکنة، و جانب أهل الخیلاء و التّفاخر و الرّغبة فی الدّنیا.[7]

پیامبر «ص»: خوشا به حال مؤمنى که مال را از راهى بدون معصیت به دست آورد ... و آن را به مسکینان بازگرداند، و از افاده داران و فخر فروشان و دنیا طلبان دورى جوید.

 

الإمام علی «ع»- فیما رواه عن النّبیّ «ص»، عن اللَّه تعالى، فی لیلة المعراج:

... یا أحمد! ... إنّ النّفس مأوى کلّ شرّ ... تتکبّر إذا استغنت ...[8]

امام على «ع»- به روایت از پیامبر اکرم «ص»، از سخنان خداى متعال در شب معراج: ... اى احمد! ... نفس انسان جایگاه بدیهاست ... و چون بى‏نیاز گردد تکبّر ورزد ...

الإمام الصّادق «ع»: جاء موسر إلى رسول اللَّه «ص» نقیّ الثّوب، فجلس إلى رسول اللَّه، فجاء رجل معسر درن الثوب، فجلس إلى جنب الموسر، فقبض الموسر ثیابه من تحت فخذیه؛ فقال له رسول اللَّه «ص»: «أخفت أن یمسّک من فقره شی‏ء؟» قال: لا، قال: «فخفت أن یصیبه من غناک شی‏ء؟» قال: لا قال: «فخفت أن یوسخ ثیابک؟» قال: لا. قال: «فما حملک على ما صنعت؟» فقال: یا رسول اللَّه! إنّ لی قرینا یزیّن لی کلّ قبیح و یقبّح لی کلّ حسن، و قد جعلت له نصف مالی. فقال رسول اللَّه «ص» للمعسر: «أتقبل؟» قال: لا. فقال له الرّجل: و لم؟ قال: أخاف أن یدخلنی ما دخلک.[9]

امام صادق «ع»: ثروتمندى با جامه‏اى پاکیزه نزد رسول خدا «ص» آمد و در نزدیکى او نشست؛ پس از او مرد تهیدستى با جامه‏اى چرکین درآمد و در کنار آن مرد ثروتمند نشست، توانگر دامن لباس خود را از زیر ران او بیرون کشید؛ رسول خدا «ص» به او فرمود: «آیا ترسیدى که از فقر او چیزى به تو سرایت کند؟» گفت: نه. فرمود: «پس بیم آن داشتى که چیزى از ثروت تو به او برسد؟» گفت: نه. فرمود: «پس چه چیز تو را به کارى که کردى‏

برانگیخت؟» توانگر گفت: یا رسول اللَّه! مرا همدمى است که هر زشت را بر من زیبا و هر زیبا را زشت جلوه‏گر مى‏سازد. من نیمى از مالم را به این مرد دادم. رسول خدا «ص» به آن مرد تهیدست رو کرد و فرمود: «آیا مى‏پذیرى؟» گفت: نه. مرد توانگر پرسید: چرا؟ گفت: مى‏ترسم که آنچه در تو هست در من نیز پیدا شود.

* علّامه مجلسى مى‏گوید: «مقصود آن مرد ترس از آن بوده است که کبر و غرور، و خود را برتر از مردمان دیگر شمردن، و دیگران را کوچک تصوّر کردن، و دیگر خلقهاى نکوهیده‏اى که از ملازمات توانگرى و ثروتمندى است، در جان وى نیز پدید آید».[10][11]

 

 

 


الحیاة / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏4 ؛ ص69

[1]   ( 1)« سوره حدید»( 57): 23- 24.

[2]   ( 2)« سوره همزه»( 104): 3.

[3] ( 3)« سوره بلد»( 90): 5- 6.

[4] ( 1)« سوره بلد»( 90): 7.

[5] ( 2)« تفسیر تبیان» 10/ 351.

[6] ( 3)« تفسیر مجمع البیان» 10/ 493.

[7] ( 4)« تحف العقول»/ 28.

[8] ( 1)« ارشاد القلوب»/ 201.

[9] ( 2)« اصول کافى» 2/ 262- 263.

[10] ( 1)« بحار» 72/ 15.

[11] حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على، الحیاة / ترجمه احمد آرام - تهران، چاپ: اول، 1380ش.




برچسب ها : اخلاق و زندگی